در ماههای اخیر، انتقادات تندی علیه صرافیهای متمرکز (CEX) مطرح شده است. روایت غالب این است که صرافیها سهم بزرگی از عرضه کل توکنها را به عنوان «هزینه لیستینگ» دریافت میکنند و این موضوع بلافاصله پس از باز شدن معاملات، منجر به فشار فروش سنگین و سقوط قیمت برای سرمایهگذاران خرد میشود. اما آیا واقعاً این تخصیص بودجه، یک «هزینه» است یا یک «ابزار مهندسی بازار»؟
در این مقاله از میهن بلاکچین، با نگاهی به دادههای اخیر (بهویژه لیستینگهای بایننس)، این موضوع را کالبدشکافی میکنیم.
افسانه سهمهای نجومی؛ دادهها چه میگویند؟
برخلاف تصور عموم که فکر میکنند صرافیها بخش بزرگی از پروژه را از آن خود میکنند، آمار و ارقام واقعیت دیگری را نشان میدهند. بررسی لیستینگهای اخیر در پلتفرمهایی مانند Binance نشان میدهد:
- سهم محدود: کل بودجه اختصاصیافته برای لیستینگ، بهندرت از ۵٪ عرضه کل فراتر میرود.
- پروژههای بزرگ: در پروژههایی با ارزش کاملاً رقیقشده (FDV) بالا، این رقم معمولاً کمتر از ۱٪ است.
- پروژههای میانرده: تخصیصهای بیشتر عمدتاً در پروژههایی دیده میشود که به مشوقهای کاربری و حمایت نقدینگی بیشتری نیاز دارند.

این توکنها دقیقاً کجا خرج میشوند؟
سوءتفاهم بزرگ این است که این تخصیصها، دستمزد مستقیم صرافی است. اما واقعیت این است که این توکنها در یک «چرخه بازگشتی» به خودِ اکوسیستم و کاربران بازمیگردند:
- برنامههای پاداش (Launchpool & Hodler Rewards): بخش بزرگی از توکنها به کاربرانی تعلق میگیرد که داراییهای خود را در صرافی به اشتراک میگذارند.
- ایردراپهای آلفا: توزیع توکن بین کاربران فعال برای ایجاد پایگاه گستردهای از دارندگان (Holders).
- تأمین نقدینگی (Market Making): تضمین اینکه خریداران و فروشندگان بتوانند بدون اسلیپیج (Slippage) شدید، معامله کنند.
- مشوقهای مشارکت: برنامههایی برای تشویق کاربران به تعامل با پروتکل جدید.
نکته کلیدی: صرافی در اینجا بیشتر شبیه به یک توزیعکننده عمل میکند تا یک مالکِ فروشنده.
تخصیص توکن به عنوان ابزاری برای «طراحی بازار»
لیست شدن در یک صرافی معتبر، صرفاً باز کردن یک جفتارز معاملاتی نیست؛ بلکه یک فرآیند مهندسی شده برای حفظ سلامت بازار است. اهداف اصلی این تخصیصها عبارتند از:
- توزیع گسترده مالکیت: جلوگیری از تمرکز توکنها در دست چند نهنگ یا سرمایهگذار اولیه.
- کاهش نوسانات: ایجاد نقدینگی پایه برای جلوگیری از پامپ و دامپهای غیرمنطقی در روزهای اول.
- کشف قیمت منصفانه: محدود کردن قدرتِ محرکهای داخلی (Insiders) برای دستکاری قیمت.
عبور از «جعبه سیاه»؛ به سوی شفافیت حداکثری
در گذشته، فرآیند لیستینگ یک فرآیند مبهم یا اصطلاحاً Black Box بود. اما اکنون صرافیهای پیشرو شفافیت را افزایش دادهاند. امروزه مسیرهای مشخصی برای لیستینگ وجود دارد:
- مسیر مرحلهبندی شده: انتقال از بخش Alpha به بازار Futures (آتی) و سپس در صورت موفقیت، لیست شدن در بازار Direct Spot (اسپات).
- شاخصهای عملکرد (KPI): پروژهها باید اهداف مشخصی را در هر مرحله تیک بزنند تا به مرحله بعد بروند، نه اینکه صرفاً با پرداخت پول لیست شوند.
منتقدان معتقدند لیست شدن در صرافیهای غیرمتمرکز (DEX) بازتابدهنده پذیرش واقعی بازار است، زیرا نقدینگی و قیمت به صورت ارگانیک شکل میگیرند.
واقعیت این است که هر دو مسیر لازم ملزوم یکدیگرند:
- DEXها: برای رشد ارگانیک و جذب جامعه وفادار اولیه عالی هستند.
- CEXها: برای دسترسی به پذیرش انبوه (Mass Adoption)، نقدینگی عمیق و اعتبار جهانی ضروری هستند.
نتیجه گیری
آنچه در تحلیل یک پروژه اهمیت دارد، میزان تخصیص به صرافی نیست، بلکه نحوه توزیع و هدفگذاری آن است. اگر تخصیصها در جهت تقویت نقدینگی و پاداش به جامعه کاربری باشد، نه تنها فشار فروش ایجاد نمیکند، بلکه ضامن بقای پروژه در بلندمدت است. شفافیت اخیر صرافیها نشاندهنده بلوغ بازار کریپتو است و دادهها جایگزین شایعات میشوند.












