اگر بخواهیم آینده کریپتو را در یک تصویر خلاصه کنیم، شهری در حال ساخت را میتوانیم در ذهن بیاوریم؛ شهری که در آن خیابانها، قوانین، سیستم پرداخت، امنیت، حریم خصوصی، رسانه و حتی خودِ اینترنت از نو طراحی میشوند.
سال ۲۰۲۶ میتواند همان سالی باشد که کریپتو از «بازار» بیرون میآید و وارد «زندگی روزمره» میشود. پول مانند پیام در اینترنت جابهجا میشود، قراردادها خودشان تسویه میشوند، اپلیکیشنها برای استفاده از داده پول پرداخت میکنند و امنیت و حریم خصوصی از گزینهای لوکس به شرطی برای بقا تبدیل میشود.
در این مقاله از میهن بلاکچین، ایدهها و روندهای مهم کریپتویی که قرار است سال ۲۰۲۶ را متحول کرده و اینترنت را به بانک تبدیل کنند، بررسی میکنیم. در تمامی بخشهای مقاله یک نکته ثابت است: کریپتو رفتهرفته از «ابزار مالی برای عدهای محدود» به «لایه تسویه و هماهنگی برای اینترنت و اقتصاد دیجیتال» تبدیل میشود. مسیر ساده نیست، پر از چالش های مقرراتی، امنیتی و تجربه کاربری است، اما ردپای تغییرات را میتوان همین حالا هم بهوضوح دید.
وقتی «دلار دیجیتال» سریعتر از پیامک حرکت میکند، مشکل اصلی دیگر سرعت نیست
دادهها و گزارشهای عددی خیلی بزرگ روی میز میگذارند: استیبل کوین ها در سال گذشته حدود ۴۶ تریلیون دلار حجم تراکنش داشتند و این عدد را حالا دیگر میتوان با شبکههای پرداخت بزرگ مقایسه کرد. اما این موضوع را هم نباید نادیده گرفت که اگر تراکنشهای تکراری و جابهجاییهای داخلی را «تعدیل» کنیم، تصویر واقعیتر میشود. از آن طرف، گزارشهای تحلیلی دیگر هم میگویند رشد استفاده از استیبل کوین ها شدید بوده، اما همه این حجم لزوماً «پرداخت روزمره» نیست و بخش زیادی هنوز دور و بر ترید، وثیقه و دیفای میچرخد.
پس مسئله چیست؟ مسئله این است که شما امروز میتوانید استیبل کوین را در چند ثانیه، با کارمزد ناچیز، از این سر دنیا به آن سر دنیا بفرستید، اما هنوز اتصال این «دلارهای دیجیتال» به مسیرهایی که مردم واقعاً هر روز استفاده میکنند کامل نشده است. این معضل درست در همان جایی وجود دارد که زندگی واقعی جریان دارد: کارت، پرداخت با QR، انتقال بانکی، صندوق فروشگاه، پرداخت قبض، حقوق ماهانه، تسویه با فروشنده.
برای مثال، فرض کنید فریلنسری در استانبول برای کارفرمایی در برلین کار میکند. امروز ممکن است پولش با تأخیر چند روزه، کارمزد بالا و دردسرهای بانکی برسد. حالا سناریوی ۲۰۲۶ این است: کارفرما همان لحظه که کار تحویل شد، حقوق را در قالب استیبل کوین ارسال میکند و سرویسی محلی آن را خیلی راحت و بدون هیچ داستانی، به موجودی قابل خرج کردن تبدیل میکند. در واقع قرار است که دیگر لازم نباشد حتماً همه چیز «کریپتویی» دیده شود، بلکه کریپتو پشتصحنه به ساده کردن زندگی کمک میکند، درست مانند اینترنتی که شما هر روز استفاده میکنید ولی به کابلهای زیردریایی که زیرساختش هستند، حتی لحظهای فکر هم نمیکنید. یا طراح گرافیکی در تهران برای تیم استارتاپی در دبی یا استانبول کار میکند. آخر ماه که میرسد، به جای اینکه پولش چند روز بین بانکها و صرافیها پاسکاری شود و هر بار هم یک کارمزد تازه از گوشهای کنده شود، همان لحظه که کار تأیید شد دستمزد مینشیند.
امروزه نسل جدیدی از استارتاپها دقیقاً در حال ساخت همین رمپها هستند: ورودی و خروجیهای هوشمند برای اینکه استیبل کوین از اپلیکیشن کریپتو بیرون بیاید و وارد ریلهای پرداخت محلی شود، از کیف پول جهانی تا کارتهایی که امکان خرجکردن استیبل کوین در فروشگاههای معمولی را میدهند.
توکنیزه کردن داراییها، یا پرپیفیکیشن (Perpification)؟ یعنی چه؟
تا همین چند وقت پیش، وقتی میگفتیم توکنیزه کردن داراییهای واقعی، ذهن خیلیها میرفت سمت این ایده: «سهام اپل را روی بلاکچین بیاوریم»، یا «طلا را توکن کنیم»، یا «اوراق خزانه را توکن کنیم». این مسیر همین حالا هم طی شده و علاقه نهادهای مالی هم جدی شده است. اما نگاه کریپتو-بومی میگوید شاید همیشه لازم نیست نسخه کاغذی دنیا را دقیقاً کپی کنیم. گاهی مشتقات کریپتویی مثل قراردادهای دائمی یا همان پرپچوالها، سادهتر، نقدشوندهتر و قابل استفادهترند. در این نگاه، به جای اینکه دارایی را مانند «عکسِ قابشده» بیاوریم روی زنجیره، آن را تبدیل میکنیم به ابزار معاملاتی که با منطق کریپتو بهتر جور است. کلیدواژه این بحث میشود: رقابت یا همزیستی «توکنیزهسازی» با «پرپیفیکیشن».
اگر قرار باشد «دسترسی جهانی به بازارها» را حل کنیم، شاید برای بسیاری از کاربران، ابزارهایی مثل پرپها که نقدینگی بالا و دسترسی ساده دارند جذابتر از نسخه توکنیزهشده یک سهم باشد که تازه هزار قفل حقوقی و عملیاتی هم دارد. این یعنی سال ۲۰۲۶ احتمالاً سالی است که محصولات مالی آنچین، کمتر شبیه موزه و بیشتر شبیه ابزار کار میشوند.
استیبل کوینها، میانبر نوسازی بانکها
یک حقیقت تلخ درباره بانکداری این است که بخش بزرگی از زیرساختهای اصلی بانکها، قدیمی است. خیلی قدیمی! آنقدر که برنامهنویسهای امروز اگر مستقیم با آن روبهرو شوند، احساس میکنند وارد موزه صنعتی شدهاند. استیبل کوین ها و داراییهای توکنیزه شده (RWA) میتوانند مسیری عملی برای نوآوری بانکها باشند، بدون اینکه بانکی مجبور شود کل هسته نرمافزاریاش را از صفر بالا بیاورد.
تصور کنید بانکی میخواهد پرداخت آنی بینالمللی راه بیندازد. در حالت سنتی، این پروژه چندین سال زمان میبرد. در حالت جدید، میتواند لایه محصولی بسازد که تسویه را روی ریل استیبل کوینی انجام دهد و فقط نتیجه نهایی را وارد حسابداری داخلی کند. نتیجه برای کاربر ساده است: «پول رسید». ولی پشتصحنه، چرخه نوآوری کوتاهتر میشود.
وقتی اینترنت خودش «بانک» شود
حالا وارد بخش عجیب و جذابتر ماجرا میشویم: عاملها یا همان ایجنتها. ایده این است که بخشی از خریدها و کارهای مالی آینده، نه با کلیکهای شما، بلکه با «نیت شما» انجام شود. شما میگویید «هر ماه فلان سرویس را، اگر قیمتش از X بیشتر نشد، تمدید کن» و سیستم هوشمند خودش تصمیم میگیرد، مذاکره میکند، پرداخت میکند و فقط به شما رسید میدهد. زمانی که سیستمها اینطور خودکار عمل کنند، پول هم باید مانند اطلاعات در اینترنت حرکت کند: سریع، قابل برنامهریزی و بدون اصطکاک زیاد. در این مسیر بلاکچین و قرارداد هوشمند تبدیل میشوند به موتور تسویه. حتی از مفاهیمی مثل x402 هم صحبت میشود که ایده پرداختهای «قابل برنامهریزی» را به سطح پروتکل میبرد.
فرض کنید ایجنتی برای شما دنبال بلیط پرواز میگردد. به محض اینکه قیمت به حد مطلوب رسید، خرید را انجام میدهد. حالا تصور کنید همین ایجنت برای دسترسی به دادههای دقیقتر، باید به یک سرویس داده پول بدهد، یا برای پردازش سریعتر چند دقیقه GPU اجاره کند. در مدل سنتی، این یعنی قرارداد، فاکتور، پرداخت، تسویه، پشتیبانی. در مدل جدید، ایجنتها به هم «خردپرداخت» میکنند و تسویه همان لحظه انجام میشود. ما ایرانیها با «پرونده شدن» کارها خیلی آشناییم. پرداختی ساده گاهی تبدیل میشود به چند پیام، چند تماس، چند تأیید، چند رسید. حالا در مدل جدید، پول قرار است شبیه پیام باشد. میرود، میرسد، ثبت میشود و تمام. نه اینکه هر انتقال، به یک پروژه تبدیل شود.
خیلیها همین حالا هم برای نگهداری دارایی و کارهای پایه از کیف پولهای شناختهشدهای مثل تراست والت استفاده میکنند. همزمان، نسل جدیدتری از کیف پولها هم در حال شکل گرفتن است که تمرکزشان فقط نگهداری نیست، بلکه روی تجربه پرداخت، خرج کردن استیبل کوین و ساده کردن تعامل روزمره با وب۳ است. walllet.com را هم میشود در همین موج جدید دید؛ محصولاتی که میخواهند «پول» بیشتر شبیه رفتاری اینترنتی باشد تا عملیاتی پیچیده.
مدیریت ثروت برای همه، نه فقط برای مشتری VIP!
این جمله کلیدی را در نظر بگیرید: مدیریت ثروت شخصی، همیشه سرویسی گران و مخصوص افراد ثروتمند بوده، چون شخصیسازی سخت است. اما وقتی داراییها توکنیزه شوند و اجرای استراتژیها روی ریلهای کریپتویی ارزان و سریع باشد، میشود خدمات «شخصیسازیشده» را برای آدمهای معمولی و کاربران عادی هم ارائه داد. صحبت از این است که پرتفوی شما بتواند پویا، ارزان و سریع تنظیم شود. از طرف دیگر، ابزارهای دیفای هم میتوانند بخشهایی مثل تخصیص خودکار به بهترین بازدهی تعدیلشده با ریسک را انجام دهند و استیبل کوینها یا صندوقهای بازار پول توکنیزهشده هم نقش پارکینگ نقدینگی را بازی کنند.
امروز خیلیها در پایان ماه میگویند «ای کاش میشد خودکار پسانداز کنم و خودکار سرمایهگذاری کنم، بدون اینکه هر بار تصمیمهای احساسی بگیرم». سناریوی ۲۰۲۶ این است: شما قوانین را تعیین میکنید، سیستم اجرا میکند. شفاف، قابل پیگیری و با هزینه کمتر. البته اینجا هم ریسک، مقررات و سواد مالی مهمتر از همیشه هستند. تکنولوژی فقط فرمان را نرمتر میکند، اما جاده هنوز پیچ دارد.
از KYC به KYA: ایجنت شما هم باید شناسنامه داشته باشد
وقتی پای ایجنتها به میان میآید، مشکل جدیدی متولد میشود: چه کسی پشت این ایجنت است؟ چه اختیاراتی دارد؟ اگر خطا کرد یا سوءاستفاده کرد، مسئولیت با کیست؟ اینجاست که مفهومی جدید مطرح میشود: KYA یا Know Your Agent! یعنی همان کاری که برای انسانها با KYC انجام میدهیم، باید برای «هویتهای غیرانسانی» هم انجام شود. چون در بسیاری از سیستمهای بزرگ، تعداد هویتهای غیرانسانی مثل باتها، اسکریپتها، سرویسها و ایجنتها از انسانها هم بسیار بیشتر شده، اما این هویتها هنوز در اقتصاد رسمی «مثل روح» هستند.
برای مثال اگر فروشگاه آنلاین بفهمد رباتها دارند موجودی را خالی میکنند یا قیمتها را دستکاری میکنند، طبیعی است که درِ ورود را میبندد. اما اگر ایجنت شما «اعتبارنامه رمزنگاریشده» داشته باشد که نشان دهد تحت کنترل شماست، سقف پرداخت دارد و برای برخی عملیات نیاز به تأیید دارد، آن وقت درهای بیشتری باز میشود. در این مسیر بازار به جای جنگ با ایجنتها، شروع میکند به «قانونمند کردن» آنها. اگر قرار است ایجنتی به جای شما خرید کند یا پرداخت انجام دهد، باید دقیقاً معلوم باشد چه اختیاری دارد. مثل کارت بانکی که سقف برداشت دارد، مثل اینترنت بانک که تایید دومرحلهای دارد. نه اینکه رباتی بیهویت باشد که هر کاری دلش خواست بکند. KYA یعنی همان کنترلی که در زندگی واقعی میخواهیم، ولی با زبان رمزنگاری.
هوش مصنوعی (AI) برای پژوهش واقعی، نه فقط تولید متن
یکی دیگر از پیشبینیهای جذاب این است که مدلهای هوش مصنوعی در کارهای پژوهشی جدیتر وارد میشوند. نه در حد خلاصهسازی، بلکه در حد کمک به کشف، حل مسئله و طراحی فرضیه. اما همینجا نکتهای طلایی وارد میشود: اگر چند مدل با هم کار کنند و هرکدام سهمی در خروجی داشته باشند، چطور باید «اعتبار» و «پرداخت» بینشان تقسیم شود؟ اینجا دوباره کریپتو به عنوان زیرساخت هماهنگی و پرداخت ریز مطرح میشود.
تصور کنید پژوهشگری، از یک ایجنت برای جمعآوری منابع استفاده میکند، از یکی برای تحلیل داده و از یکی برای چککردن خطاهای منطقی. اگر اینها سرویسهای مختلف باشند، پرداخت خرد و لحظهای میتواند مدل اقتصادی جدیدی بسازد که «استفاده واقعی» را از اشتراکی ماهانه به روندی پولی تبدیل میکند!
مالیات نامرئی روی وب باز و راهحلش: پرداخت براساس استفاده
با رشد ایجنتها، اتفاقی خطرناک در حال رخ دادن است: ایجنتها از سایتهای محتوامحور داده میگیرند، اما درآمد تبلیغات و اشتراک را دور میزنند. یعنی وب باز دارد «مالیات نامرئی» میدهد. راهحل پیشنهادی، رفتن از قراردادهای ثابت و لایسنسینگهای سنگین، به سمت پرداختهای لحظهای بر اساس استفاده است. یعنی هر بار که محتوا واقعاً در انجام کاری به ایجنت کمک کرد، ارزش هم به صورت خودکار برگردد. اینجا هم باز پای پرداختهای خرد و استانداردهای اتریبیوشن وسط است.
شرایطی را در نظر بگیرید که در آن شما وبسایت آموزشی دارید. قبلاً با ورودی گوگل و تبلیغات درآمد داشتید. حالا ایجنتها محتوای شما را میخوانند، خلاصه میکنند و کاربر دیگر وارد سایت شما نمیشود. اگر پروتکلی باشد که ایجنت هنگام استفاده از محتوای شما چند صدم سنت پرداخت کند، مدل اقتصادی تازهای شکل میگیرد. نه ایدهآل، نه بینقص، ولی شاید تنها راهی که وب باز را زنده نگه دارد.
حالا همین موضوع را برای وب فارسی تصور کنید. وبسایتی که با هزار زحمت محتوا تولید میکند، با تبلیغات محدود و درآمد شکننده! اگر ایجنتها محتوا را مصرف کنند و کاربر را اصلاً به سایت نیاورند، همان درآمد اندک هم دود میشود میرود هوا! پرداختهای خردِ واقعی و اتوماتیک میتواند «راه نفس» باشد، نه لزوماً نجات کامل، ولی حداقل مدلی منصفانهتر از وضع فعلی.
حریم خصوصی، تبدیل به خندق دفاعی اصلی میشود
حریم خصوصی، مهمترین مزیت رقابتی و عامل قفلشدن کاربران در برخی شبکهها خواهد شد. دلیلش هم ساده است: وقتی همه چیز عمومی است، جابهجایی کراسچین آسانتر است. اما وقتی داده و تراکنش «خصوصی» میشود، عبور از مرزها پیچیدهتر خواهد شد، چرا که «رازها» را نمیشود مانند توکن به راحتی پل زد. اگر بخواهیم کمی سادهتر بگوییم، کسبوکاری را در نظر بگیرید که بخواهد پرداختها، حقوقها و قراردادهایش آنچین باشد، ولی نمیخواهد همه رقبا بفهمند دقیقاً چقدر پرداخت کرده، به چه کسی پرداخت کرده و چه زمانی پرداخت کرده، در این سناریو حریم خصوصی شرط اصلیست. بدون آن، استفاده سازمانی همیشه لنگ میزند.
برای خیلیها حریم خصوصی مفهومی لوکس به نظر میرسد، تا وقتی که بفهمند روی زنجیرههای عمومی، همه چیز قابل ردیابی است. در زندگی واقعی هم شما دوست ندارید هر کسی بداند به چه کسی پول دادهاید، چقدر دادهاید، یا چه زمانی خرید کردهاید. اگر قرار است کسبوکارها و کاربرهای عادی وارد این دنیا شوند، حریم خصوصی باید «پیشفرض» باشد، نه آپشن!
پیامرسانی آینده فقط ضدکوانتوم نیست، غیرمتمرکز هم هست
در بحث پیامرسانها، ایده این است که حتی اگر رمزنگاری عالی باشد، تا وقتی سروری مرکزی وجود دارد، همیشه امکان خاموشکردن، فشار، یا دستکاری وجود دارد. پس آینده پیامرسانی امن، به سمت شبکههای باز و بیمرکز (غیرمتمرکز) میرود که مالکیت پیامها با کلید کاربر معنا پیدا میکند. شما ممکن است امروز به پیامرسانی اعتماد کنید، به این دلیل که محبوب است. اما اگر فردا سیاست یا شرایط تغییر کند، دادهها و کانال ارتباطی شما نقش گروگان را بازی خواهند کرد. مدل غیرمتمرکز میگوید اپلیکیشنها میآیند و میروند، ولی هویت و پیامها تحت کنترل خود کاربر باقی خواهد ماند.
«رازها به عنوان سرویس» یعنی حریم خصوصی تبدیل به زیرساخت میشود
ایده Secrets-as-a-service به زبان ساده این است: اگر داده حساس دارید، نباید مجبور شوید یا به یک سرویس متمرکز اعتماد کنید، یا یک سیستم سفارشی پرهزینه بسازید. باید بتوانید قوانین دسترسی را برنامهپذیر کنید، رمزنگاری سمت کاربر داشته باشید و مدیریت کلید غیرمتمرکز باشد تا مشخص شود چه کسی، چه زمانی و تحت چه شرایطی میتواند دادهها را ببیند. در حوزه مالی یا سلامت، «داده» هم دارایی است و هم خطر. اگر قرار است داراییهای واقعی وارد زنجیره شوند، بدون چنین زیرساختی، بخش زیادی از سازمانها اصلاً وارد بازی نمیشوند. چون نمیشود گفت «نگران نباش، ما خوب نگهش میداریم». باید ضمانت رمزنگاریشده وجود داشته باشد.
از «کد قانون است» به «مشخصات قانون است»: امنیت دیفای بالغتر میشود
این بخش، یکی از عملیترین و مهمترین قسمتهاست. هکهای دیفای حتی به پروتکلهایی ضربه زده که تیم قوی و حسابرسیهای جدی داشتند. امنیت باید از چکلیستهای موردی عبور کند و برسد به «خاصیتهای طراحی» یا همان invariant ها. یعنی به جای اینکه فقط دنبال الگوهای باگ بگردیم، مشخص کنیم سیستم چه چیزهایی را تحت هیچ شرایطی نباید نقض کند و این قوانین هم قبل از اجرا و هم هنگام اجرا کنترل شوند. درست مانند این است که شما به جای اینکه فقط به راننده بگویید مواظب باش، در خود ماشین ترمز اضطراری و کنترل پایداری بگذارید. اگر راننده اشتباه کرد، سیستم اجازه نمیدهد ماشین از کنترل خارج شود. در دیفای هم اگر مشخصات ایمنی داخل اجرای تراکنشها اجبارا اعمال شود، بسیاری از حملات حتی فرصت نفس کشیدن هم پیدا نمیکنند.
خبر هکها را که میبینیم، خیلی وقتها فقط یک عدد بزرگ میبینیم و رد میشویم. ولی پشت هر هک، یک شب بیداری تیم فنی است، یک موج استرس کاربرهاست و یک اعتماد از دست رفته که به این راحتی برنمیگردد. وقتی میگویند امنیت باید به قواعد اجرایی تبدیل شود، یعنی دقیقاً میخواهند جلوی همین کابوسهای تکراری را بگیرند. فناوری پسکی که امروز در بسیاری از کیف پول های رمزارزی پیادهسازی شده هم به همین دغدغه پاسخ میدهد. پسکیها یا همان Passkeys تغییری خیلی ساده اما اثرگذارند: به جای اینکه رمز عبور را حفظ کنید و هر بار در معرض فیشینگ و لو رفتن باشید، ورود با یک کلید رمزنگاریشده انجام میشود که روی سختافزار دستگاه شماست. سایت یا اپلیکیشن فقط کلید عمومی را دارد و چیزی برای دزدیدن مثل پسورد روی سرور ذخیره نمیشود. نتیجهاش هم خیلی ملموس است: فیشینگ سختتر میشود، رمز تکراری معنیاش را از دست میدهد و ورود به جای تایپ کردن و کد پیامکی و اضطراب، تبدیل میشود به یک تأیید لوکال مانند اثر انگشت یا پین.
بازارهای پیشبینی، بزرگتر و هوشمندتر، اما تشخیص حقیقت سختتر
بازارهای پیشبینی همین حالا هم وارد جریان اصلی شدهاند. ایده این است که در ۲۰۲۶ قراردادهای بیشتری روی رویدادهای ریز و درشت ساخته میشود و حتی ایجنتها میتوانند برای پیدا کردن سیگنالهای کوتاهمدت معامله کنند. اما مشکل بزرگتر این است: چه کسی تعیین میکند «واقعاً چه اتفاقی افتاد»؟ در موارد اختلافی، نیاز به سازوکارهای حل اختلاف بهتر، اوراکلهای پیشرفتهتر و شاید ترکیبی از حاکمیت غیرمتمرکز و ابزارهای هوش مصنوعی داریم. برای رویدادهای واضح، تسویه ساده است. اما برای رویدادهای مبهم یا قابل تفسیر، بازار پیشبینی بدون سازوکار حل اختلاف، شبیه مسابقهای میشود که داورش خودش محل دعواست. سال ۲۰۲۶ احتمالاً سال آزمایش جدی روی «داوری حقیقت» است.
بازار پیشبینی اگر درست طراحی شود، بیشتر شبیه دماسنج است تا میزی برای پیشبینی. به جای اینکه فقط نظرها را جمع کند، پول را کنار نظر میگذارد و سیگنالی واقعیتر میسازد. البته همینجا هم چالش «حقیقت» و داوری اهمیت پیدا میکند، وگرنه دماسنج هم میتواند خراب باشد.
رسانه استیکشده: به جای «اعتماد کن»، میگوید «میتوانی چک کنی»
در دنیایی که تولید محتوا با AI ارزان و فراوان شده، تشخیص اعتبار سختتر میشود. مفهوم Staked Media میگوید بعضی تولیدکنندگان محتوا، به جای ادعای بیطرفی یا شعار، میتوانند «تعهد قابل راستیآزمایی» بدهند. برای مثال نشان دهند روی حرفشان ریسک کردهاند، یا پیشبینیهایشان با نتایج بازار تسویه شده و قابل بررسی است. تحلیلگری که هر روز پیشبینی تازه میکند، فردا میتواند بگوید این پیشبینیها را در یک بازار پیشبینی یا سازوکار قابل تسویه ثبت کردهام و شما میتوانید کارنامه مرا ببینید. این رسانه جای رسانه سنتی را نمیگیرد، اما سیگنال جدیدی میسازد: شفافیت قابل حسابرسی.
پیشروی SNARK و zkVMها از بلاکچین به «محاسبات قابل اثبات»
SNARK ها در یک جمله یعنی «میتوانی ثابت کنی محاسبهای درست انجام شده، بدون اینکه دوباره آن محاسبه را اجرا کنی». تا مدتها هزینهاش آنقدر بالا بود که بیرون از بلاکچین کاربرد عملی نداشت. اما پیشبینی این است که در ۲۰۲۶، اثباتکنندههای zkVM آنقدر سریعتر و سبکتر میشوند که سناریوی «کلاد قابل اثبات» جدی شود. فرض کنید شما مالک شرکتی هستید و بخشی از پردازشها را به سرویس ابری میسپارید. همیشه یک نگرانی هست: آیا پردازندهها واقعاً همان کاری را انجام دادند که گفتند؟ آیا دادهها دستکاری شده است؟ اگر بتوانید «اثبات رمزنگاریشده» بگیرید که محاسبه درست انجام شده، بدون اینکه کل داده را افشا کنید، اعتماد از حالت قراردادی و حقوقی، یک پله به سمت اعتماد فنی حرکت میکند.
ساختن کسبوکار کریپتویی، نباید فقط به ترید ختم شود
یک هشدار مهم در شرایط فعلی این است که خیلی از شرکتهای کریپتویی برای درآمد کوتاهمدت به سمت ترید میروند، چون سریعترین مسیر پولسازی است. اما اگر همه به ترید ختم شوند، بازار اشباع میشود، تفاوتها محو میشود و فقط چند برنده بزرگ باقی خواهند ماند. پیام این بخش این است که ترید میتواند یک ایستگاه باشد، نه مقصد نهایی. در موجهای قبلی تکنولوژی هم این را دیدهایم. وقتی موبایل آمد، همه فکر کردند بازی فقط اپ استور است. بعد زیرساختها، پرداختها، امنیت و مدلهای کسبوکار پایدارتر آمدند و برندههای واقعی شکل گرفتند. کریپتو هم احتمالاً به همین سمت میرود: محصولاتی که آدمها واقعاً برای «حل مسئله» استفاده میکنند، نه فقط برای «پیشبینی قیمت».
همراستایی قوانین با معماری فنی و شبکههای واقعی
در بخش پایانی، ایدهای بزرگ مطرح میشود: یکی از موانع رشد در بعضی بازارها، عدم قطعیت حقوقی بوده. وقتی قوانین، پروژهها را مجبور میکند مانند شرکت رفتار کنند نه مثل شبکه، نتیجهاش میشود ساختارهای عجیب، شفافیت پایین و تصمیمهایی که بیشتر حقوقی است تا محصولی. استدلال این است که اگر چارچوبهای قانونی شفافتر و متناسبتر شوند، شبکهها میتوانند واقعاً مانند شبکه عمل کنند: باز، قابل ترکیب، خودمختار و قابل اعتماد. در عین حال، بازارها و نهادهای مختلف درباره سرعت و عمق پذیرش استیبل کوین ها و کاربرد پرداختی آنها اختلاف نظر دارند و برخی گزارشها محتاطترند.
جمعبندی میهن بلاکچین: سال ۲۰۲۶، سال «زیرساختهای نامرئی» است

اگر بخواهیم همه این ۱۷ ایده را در یک تصویر جمع کنیم، تصویر شبیه این است: کریپتو دارد از جعبه ابزاری برای انتقال ارزش، به لایه زیرساختی برای اینترنت تبدیل میشود. درست مانند برق که دیده نمیشود، اما همه چیز را روشن میکند. در سال ۲۰۲۶ احتمالاً کمتر با شعارهای توخالی روبهرو میشویم و بیشتر با سؤالهای واقعی سروکار داریم، سوالهایی مانند: چگونه استیبل کوین را خرج کنیم بدون اینکه کاربر مجبور باشد متخصص بلاکچین باشد؟ چگونه ایجنتها را شناسنامهدار کنیم؟ چگونه به محتوا پول برسد وقتی ترافیک انسانی کمتر میشود؟ چگونه حریم خصوصی را به شکل قابل استفاده و مطابق قانون بسازیم؟ چگونه جلوی هک را نه فقط با امید، بلکه با «قواعد اجرایی» بگیریم؟
و مهمتر از همه، چه چیزی واقعاً برای کاربر عادی ارزش میسازد.




















