داستان های سین
-
کریپطنز
مجموعه داستان های سین؛ قسمت ۹: سایفرپانک و ظهور ساتوشی ناکاموتو!
اینبار هم مثل همیشه بیت بهم نگفت کجا داریم میریم. فقط گفت چشماتو ببند و تا وقتی بهت نگفتم باز نکن. من حرفشو گوش دادم و چشمامو بستم. تا ۵ دقیقه اول همه چیز خوب بود، اما یهو احساس کردم…
-
کریپطنز
مجموعه داستان های سین؛ قسمت ۸: تاریخچه پول و بحران مالی ۲۰۰۸!
دیگه حوصله گشت و گذار نداشتیم. این همه سفر در زمان خستمون کرده بود. تصمیم گرفتیم زمانی که برای بیت خیلی مهم بود رو بررسی کنیم و از اونجایی که میترسید من خرابکاری کنم قبول کرد که از دور این…
-
قلم میهن بلاکچین
مجموعه داستان های سین؛ قسمت ۷: تاریخچه پول و رکود بزرگ!
وقتی رسیدیم اولین کاری که کردیم، این بود که به یه غذاخوری بریم. زمان زیادی رو سفر کرده بودیم. فکر میکنم توی اواسط سال میلادی بین ۱۵۰۰ تا ۱۶۰۰ بود. دقیق نمی دونم ولی از ظاهر آدمها می شد متوجه…
-
قلم میهن بلاکچین
مجموعه داستان های سین؛ قسمت ۶: تاریخچه پول!
توی راه بیت کلی غر زد. میگفت ۲۰ سالی طول کشیده بود تا اون دیوار رو بسازن و خیلی زحمت کشیده بودن براش و حالا تو در عرض چند ثانیه زدی و خرابش کردی! خب مگه دست من بود. یه…
-
قلم میهن بلاکچین
مجموعه داستان های سین؛ قسمت ۵: تاریخچه پول!
خیلی خوب شد که زودتر از اونجا در رفتیم. تو راه هیچ حرفی نزدیم. شاید این اتفاقی که افتاد باعث شد یکم ساکت بشم. نمیدونستم چی در انتظارمونه ولی هر چیزی که بود به نظر جالب نمیومد. یه دور قمری…
-
قلم میهن بلاکچین
مجموعه داستان های سین؛ قسمت ۴: تاریخچه پول!
وقتی بیت کوین دستمو گرفت تمام چیزهایی که نشونم داد باور نکردنی بود. انگار که داشت داستان عجیبی نشونم میداد. بعد چند دقیقه دیدم خودمم جزیی از داستان شدم. درون اتفاق هایی که رخ میداد بودم. دست منو گرفت و…
-
قلم میهن بلاکچین
مجموعه داستان های سین؛ قسمت ۳: دیدار با جنسیس بلاک!
نمیدونستم تنهایی باید از چی سر در بیارم. حداقل خیالم راحت بود اون موجودات فرازمینی منو نکشته بودن. رفتم از ساختمون بیرون ولی هیچ خبری نبود. همه جا سوت و کور بود و هیچ چیزی نمیدیدم. احساس کردم سر و…
-
قلم میهن بلاکچین
مجموعه داستان های سین؛ قسمت ۲: ساخت بلاک چین!
وقتی وارد ساختمون شدم مطمئن نبودم چیزی که میبینم درسته یا نه. آخه یه چیزهایی شنیده بودم از بلاک چین و نمیدونستم واقعا این شکلیه یا نه. میگفتن بقالی محله با بلاک چین وسایل ها و خرید هارو میفرسته دم…
-
قلم میهن بلاکچین
مجموعه داستان های سین؛ قسمت ۱: سفر به دنیای بلاکچین با ماشین زمان!
پدر من ریاضیدان خیلی خفنی بود. همیشه روی این ایده کار می کرد که میشه با ماشین زمان-مکان به هر جا که بخوای سفر کنی. یه ماشین زمان-مکان طراحی کرده بود تا باهاش به زمان ها و مکان های مختلف…