اولین باری که به لینوکس برخوردم تجربه بسیار خوبی بود. لینوکس مانند تخیلات بود. میدانستم که در حال تماشای چیزی کاملا جدید و متفاوت هستم، چیزی بنیادین، شگفت انگیز و حتی خطرناک. خطرناک از این لحاظ که قدرت کافی برای تغییر کل اکوسیستم نرم افزاری را برای همیشه داشت. لینوکس همان چیزی بود که میخواستم بخشی از آن شوم زیرا میخواستم دنیا را تغییر دهم، و واقعا هم دنیا را تغییر داد. اگر نگاهی به گذشته کنیم متوجه میشویم همه چیز مشخص است. اما همیشه شرایط بدین گونه نبود. هنگامی که اکوسیستم متن باز شروع به کار کرد را به یاد میآورم.
یکبار یکی از مصاحبه کنندگان شغلی به من گفت که لینوکس بی ارزش است و باید سیستم عامل سولاریس را یاد بگیرم زیرا فرصت های شغلی بسیاری برای سولاریس وجود دارد. من به او گفتم که دیوانه است و تا یک دهه بعد اثری از سولاریس وجود نخواهد داشت. سپس او طوری به من نگاه کرد که انگار دو سر دارم. این ماجرا برای زمانی بود که لینوکس ردهت (Red Hat) عرضه شده بود و استیو بالمر لینوکس را کمونیسم و سرطان خوانده بود. گذشت زمان چه تغییراتی ایجاد میکند. دو دهه بعد حتی خود بالمر هم میداند که سخت در اشتباه بود.
متن باز کل دنیا را تصاحب کرد و باعث ایجاد کمونیسم نیز نشد. کسب و کارها هم چنان سود کسب میکنند. لینوکس باعث بهبود تقویت همه چیز، از بک اند اینترنت تا قوی ترین ابررایانه های جهان، گوشی های تلفن همراه و حتی برنامه های هوش مصنوعی پیشرفته میشود.
امروزه متن باز بودن، پیش فرض امور میباشد. هر فناوری مهمی نظیر سیستم های ابری، موبایلی و هوش مصنوعی از متن باز بودن شروع میکنند. اگر در دنیای فناوری تازه وارد هستید، باید بدانید که متن باز بودن همیشه وجود داشته است. گیت هاب و تیم های توسعه که دنیای متن باز را گسترش میدهند استاندارد و مقیاس میباشند، نه استثنا. تبدیل به استانداردهای شده اند که مایکروسافت به تازگی گیت هاب را با رقم چشمگیر ۷.۵ میلیارد دلار خرید.
اگر هنگامی که سایت ردیت فقط یک ایده اولیه در ذهن دو دانشجو بود با اسلش دات بزرگ شده اید باید بدانید که اسلش دات شوک عظیمی به سیستم بود. نماد استاندارد مایکروسافت در اسلش دات در آن زمان ها، بیل گیتس بود. مایکروسافت همچون ماده تاریک دنیای متن باز بود و مانند نقش منفی تمام فیلم ها بود صفات بد بورگ، سائورون و دارث ویدر را در خود جمع کرده بود. فلسفه مایکروسافت در آن روزها “پذیرش، گسترش و فرو نشاندن” بود. مایکروسافت تمام پروژه های آزاد یا استاندارد های آزاد را در اختیار خود میگرفت و با دخالت های خود، آن را به تباهی میکشاند. هدف اصلی آنها، یکسان سازی و ادغام بود. همچون ویروس، پروژه ها را احاطه میکرد، از داخل آنها را آلوده میکرد و سپس کنترل کامل آنها را به دست میگرفت.
امروزه مایکروسافت با آغوش باز، از سایر سیستم عامل ها استقبال میکند و از شعار “سیستم عامل ویندوز در همه جا” به حوزه های بازی های رایانه ای، هوش مصنوعی و سیستم ابری عمومی انتقال یافته اند. حتی میتوانید سیستم عامل لینوکس را بر روی ویندوز نیز نصب کنید؛ باورنکردنی است. اما جنگ متن باز تمام نشده، بلکه تازه شروع شده است. امروزه این جنگ تغییر یافته است، به طوری که جنگ بین نرم افزارهای اختصاصی و متن باز در مقابل این جنگ، همانند چوب و چماق است در برابر تسلیحات هسته ای.
متن باز به عنوان شیوه زندگی
متن باز بسیار فراتر از کد منبعی است که میتوان دانلود کرد و آن را تغییر داد. متن باز، شیوه ای برای نگرش به جهان است. اما از کدها شروع میکنیم.
سوالی که در اولین روزهای پیدایش متن باز وجود داشت این بود که کد آزاد برای این حوزه بهتر است و یا کدهای بسته؟ آیا مزایای رقابت شرکت هایی که برای ایجاد امپراتوری اختصاصی خود، میلیاردها دلار هزینه کرده اند را میخواهیم از بین ببریم؟ آیا متن باز میتواند چیزی به غیر از کلون ها و تقلیدهای بی ارزش از کدهای بسته حاصل از سال ها تحقیق و توسعه ایجاد کند، یا محکوم به این است که محصولات کم ارزش تولید کند؟
همانند اقتصاد نوظهور که از محصولات کم ارزش شروع شد و با تکامل به محصولات پیشرفته رسید، برای تبدیل شدن نوآوری به متن باز نیز زمان بسیار زیادی طول کشید. روزهای اولیه متن باز مانند ژاپن دهه ۱۹۶۰ و ۷۰ بود. عبارت ساخت ژاپن به معنی بی ارزش بودن محصول بود. اما تا دهه ۱۹۸۰ و ۹۰، ژاپن به سطح جدیدی جهش پیدا کرد و شرکت های مهم و بزرگ خود را توسعه داد. طولی نکشید که محبوب ترین محصولات نظیر خودروها، تلویزیون ها و پخش کننده های موسیقی را ساختند.
این اتفاق برای متن باز هم رخ داد. متن باز در اوایل دهه ۱۹۹۰ معنای بی ارزش بودن را داشت. تنها نکته مثبت این بود که هزینه بسیاری از ویژگی ها را کاهش میداد. در آن زمان تقریبا تمام تحقیقات و توسعه ها با متن بسته شروع میشد. شرکت های بزرگ میلیاردها دلار در توسعه ایده های خود از وب سرورها تا دیتابیس ها و موتورهای تحلیلی خرج کردند. اما به تدریج، متن باز پیچیده تر شد. لینوکس در ایجاد و گسترش مدل توسعه باز، توزیع شده و در مقیاس بزرگ کمک شایانی کرد. مدتی بعد، هزاران پروژه وارد این حوزه شدند. سلطه وب سرورها از سرور نت اسکیپ و مایکروسافت به وب سرور آپاچی تغییر یافت. سپس اتفاق جالبی افتاد. پروژه ها به جای متن بسته، با متن باز شروع شدند.
امروزه متن باز، شیوه غالب انجام دادن پروژه ها است. سیستم ابری، هوش مصنوعی، داده های حجیم، موبایل ها همگی با متن باز شروع شده اند. در گذشته این حوزه ها در آزمایشگاه تحقیقاتی شرکت های بزرگ آغاز میشد. در این راه، شرکت ها دریافتند که به اشتراک گذاری باعث میشود امور بسیار بهتر انجام شوند. شرکت ها نمیتوانند هرکسی را که برای توسعه نرم افزار نیاز دارند، استخدام کنند. حتی اگر افراد مختلف استخدام شوند باز هم صحبت از میلیون ها خط کد است. شرکت های بزرگ به اکوسیستم وسیعتری از برنامه نویسان حرفه ای نیاز دارند که نمیتوان آنها را خرید یا مجبور به کاری کرد، بلکه آنقدر با ارزش هستند که هرجا بخواهند میتوانند کار کنند. در عوض، شرکت ها به عنوان رقیبان یکدیگر اما با هدف مشترک همکاری کردند و هسته های پویایی در متن باز خود توسعه داده و آن را به اشتراک گذاشتند.
ممکن است شرکت ها، چارچوب های اختصاصی خود را بر بستر این هسته متن باز ایجاد شده قرار دهند اما حتی همین اقدام نیز مدل های متن باز بیشتری را ارائه میداد. در چند سال آتی، چندین شرکت بزرگ با الگوهای اختصاصی خود به اوپن استک (OpenStack) سقوط کردند. اکثر این افزونه ها رابط های کاربری پاککننده، نصب کننده های پیشرفته تر، به روز رسانی و نظارت بودند. این افزونه ها از مراحل اولیه و ناتمام اوپن استک و مدل توسعه نامنظم و دموکراتیک آن بهره بردند.
در ابتدا، به نظر میرسید که این نصب کننده ها و رابط های کاربری روان و مرتب مزیت بزرگی بر پلتفرم های ابری پیچیده و دارای تنظیمات سخت داشتند. این افزونه ها بهتر و سریعتر اجرا میشدند، شبکه قوی تر و رابط کاربری زیباتری داشتند. اما تمام آنها شکست خوردند زیرا نمیتوانستند خود را به تغییر سریع موجود در این حوزه برسانند که متشکل از تیم های دهها هزار نفره از برنامه نویسان سراسر جهان بودند. این پروژه ها به توقف توسعه در نسخه های قدیمی و سروکار داشتن با باگهای موجود در نسخه های جدید منتهی شدند.
مدل های متن باز در ابتدا کند بودند زیرا گروه ها با فواصل زیاد با هم همکاری میکردند اما در آخر همواره به موفقیت دست مییافتند. همانطور که چرچیل گفته است:
دموکراسی بدترین نوع حکومت است، باستثنای انواع دیگری که گاه و بیگاه تجربه شدهاند.
اینگونه است که جامعه رشد مییابد و تغییر میکند. ما به تدریج تغییرات را میپذیریم، ایده ها و ساختارهای قدیمی و تاریخ گذشته را دور میریزیم و آنها را با چارچوب های آزادی جایگزین میکنیم که نوآوری های بیشتری را امکان پذیر میسازد و بدین ترتیب به عنوان جامعه توسعه مییابیم. امروزه با این نقطه رسیده ایم که متن باز جنگ را برنده شده است یا حداقل به نظر میرسد که این چنین است. اما تهدیداتی نیز در افق و چشم انداز این حوزه وجود دارد.
اقیانوس وسیعی از تجارب انسانی
داده ها و الگوریتم های بسته، جنگ دهه بعد و بعد از آن میباشند. اقتصاددانان این داده ها و اطلاعات را “نفت جدید” میخوانند.
شرکت های فناوری بزرگ نظیر گوگل، آمازون و فیسبوک متشکل از مقدار بسیار زیاد از تجارب انسانی میباشند. هر دقیقه که میگذرد، این اندوخته، عمیق تر و وسیعتر میشود. به همین دلیل است که در دنیای دیجیتال هر اقدامی که میکنیم، ردی از خود به جای میگذاریم. این ردها فقط ایمیل های معمولی و استفاده از تاکسی های اینترنتی نمیباشد، بلکه اثر انگشت دیجیتالی شما و چیزی است که به آن معتقدید.
این شرکت ها میدانند که با چه کسی صحبت میکنیم، چه کسانی را دوست داریم و از چه کسانی متنفریم، محل کارمان کجاست، درباره چی صحبت، فکر و رویاپردازی میکنیم. الگوریتم آنها وارد زندگی ما شده و آن را به چندین لایه تقسیم کرده است، و با گذشت هر ثانیه درباره ما بیشتر اطلاعات کسب میکنند. در آینده نه چندان دور، آنها ما را حتی از خودمان بیشتر میشناسند.
از بسیاری جهات میتوان گفت که اکنون نیز بیشتر میشناسند. یووال نوح هراری (تاریخ دان اسرائیلی) در کتاب انسان خداگونه در خصوص تحقیقی که فیسبوک در الگوریتم های خود انجام داده است نوشت:
الگوریتم فیسبوک قضاوت کننده بهتری نسبت به دوستان، والدین و همسر فرد در خصوص شخصیت و شرایط روحی او میباشد. پیش بینی این الگوریتم قابل مقایسه با پیش بینی های همکاران، دوستان، اعضای خانواده و همسر میباشد. نکته بسیار جالب این است که الگوریتم مورد نظر، فقط به ۱۰ لایک کاربر نیاز دارد تا از پیش بینی های همکاران وی عملکرد بهتری داشته باشد. برای عملکرد بهتر نسبت به پیش بینی های دوستان، اعضای خانواده و همسر به ترتیب به ۷۰، ۱۵۰ و ۳۰۰ لایک نیاز دارد. به عبارت دیگر، اگر در فیسبوک ۳۰۰ لایک انجام دهید، الگوریتم فیسبوک میتواند نظرات و تمایلات شما را بهتر از همسر شما پیش بینی کند.
تعداد افراد کمی میدانند که چند ساعت از روز خود را آنلاین هستیم. زندگی و جامعه ما از دهه ۱۹۷۰ و ۸۰ بدون فناوری دیجیتال یا اندک حضور آن به زمان حال رسیده است که دنیای دیجیتال تمام جوانب زندگی و جوامع را تحت سلطه خود درآورده است. با هرکسی که صحبت میکنیم، هرچیزی که میخریم، هرجایی که میرویم، درباره هرچیزی که فکر میکنیم در دیتابیس هایی در اینترنت قرار دارند. احتمالا اکثر این داده ها و اطلاعات برای شما خستهکننده به نظر میرسند. حتی شاید شنیده باشید که بعضی از افراد میگویند برایم مهم نیست که چه چیزی از من میدانند زیرا چیزی برای پنهان کردن ندارم. اما بی اهمیت ترین اطلاعات نیز میتوانند دارای بیشترین نکات پنهان از ما باشند و به سایرین بگویند که ما چه کسی هستیم و چه اهدافی داریم. فرقی ندارد که شما چه کسی هستید زیرا دانسته یا ندانسته چیزهایی برای پنهان کردن دارید. این حرف را باور نمیکنید؟
در همایش تدتاک (Ted Talk) در خصوص حریم خصوصی، گلن گرینوالد گفت:
اگر واقعا معتقدید که چیزی برای پنهان کردن ندارید پس رمز عبور ایمیل شخصی خود را به من بدهید. هر روز به مدت ۳ ماه ایمیل شما را بررسی خواهم کرد و هرچیزی که جالب است را در شبکه های اجتماعی قرار میدهم.
هنوز فکر میکنید که چیزی برای پنهان کردن ندارید؟ تقریبا میتوان گفت هر حرفی که میزنید، هر اقدامی که انجام میدهید، هر دیدار و ملاقاتی که انجام میدهید در دسترس شرکت های مختلف است. این شرکت ها میدانند که کجا میروید و هر چند وقت یکبار به مکان مورد نظر خود میروید. از کارت اعتباری استفاده کنید تا معلوم کنید که در زمان مشخص، کجا بودید، چه چیزی خریدید، به دیدن چه کسی رفتید، چه چیزی میخواهید و دوست دارید، چند وقت یکبار به کافی شاپ مورد علاقه خود میروید.
حکومت های تمامیت خواه و دموکراتیک با اشتیاق زیاد از این اطلاعات استفاده میکنند تا مجموعه اطلاعات بسیار عظیمی از شهروندان خود ایجاد کنند. اگر در کشور آزاد و دارای دموکراسی زندگی کنید چنین اقدامی از جانب حکومت موضوع مهمی نیست، زیرا دولت فقط به دنبال “آدم های بد” میرود، مگه نه؟ مشکل اینجاست که تعریف آدم بد با گذشت زمان و در نظر افراد مختلف دارای قدرت تغییر میکند.
در دوره ای که ما زندگی میکنیم، هر نوع اطلاعات میتواند تبدیل به نیروی خبیث و بدی بشود که آماده است از حالت پنهان خارج شود و ما را از بین ببرد. هنگامی که جامعه ستیزان کنترل جامعه را به دست بگیرند، طبق قوانین ما عمل نمیکنند و این بدان معناست که ما کلید کنترل کامل تمام امور را به آنها داده ایم. اینگونه است که اطلاعات به این افراد امکان میدهد تا به صورت سیستماتیک مخالفان خود را پیگیری و از بین ببرند، خبرنگاران را سرکوب کنند، فعالان را مورد آزار و اذیت قرار دهند و ترس را بین کشور گسترش دهند. شاید با خود فکر کنید که چنین چیزی ممکن نیست، زیرا در جامعه و کشور دموکرات زندگی میکنید، مگه نه؟ اما شما اشتباه میکنید. جوامع قابلیت فروپاشی دارند. این قانون تاریخ است و استثنایی در آن وجود ندارد.
امروزه به نظر میرسد که به دلایل طبیعی و غیرطبیعی، دموکراسی در حال از بین رفتن است زیرا نسل جدیدی از هیولاها، نقاط ضعف جوامع قانون مدار ما را یافته اند. جوامعی که از زمان پایان جنگ جهانی دوم از آن لذت می بریم. نسل آن جنگ در حال مردن است و افراد بسیار کمی وجود دارند که ترس رژیم های کمونیست و فاشیست و پنجاه میلیون مرگ را به یاد آورند. هنگامی که یادها و حافظه ها محو شوند، تاریکی مجددا به وجود خواهد آمد. ابتدا در مکان های بی اهمیت، به صورت پنهان و دور از دید و سپس به طور ناگهانی و بدون هشدار قبلی گسترش مییابد. و در این مرحله است که جامعه ستیزان آماده اند تا ترس و خشم را به جامعه وارد کنند. همانطور که مشاهده میکنید آنها چیزهایی میدانند که اکثر مردم نمیدانند. قوانینی که بر جامعه حکمفرما است واقعی نمیباشند، بلکه ساخته و پرداخته ذهن ما است. این قوانین، مطالبی است که نسل های مختلف مردان و زنان به طور ضمنی و عملی و از طریق فرآیند پیچیده ای که در سطح ناخودآگاه و بین فردی رخ میدهد قبول کردهاند. در طول تاریخ این قوانین همانند چسبی عمل میکند که جوامع را در کنار یکدیگر حفظ میکند. این قوانین به ما رویای مشترک و دلیلی برای همکاری در بخش های مختلف میدهد.
قوانین مانند افسانه هایی هستند که برای دهه ها و قرن ها ما را به حرکت درآورده اند و به ما امکان میدهند در زمان و مکان های مختلف با یک هدف مشترک همکاری کنیم. تمام کاری که جامعه ستیزان باید انجام دهند این است که اعتقاد مردم به قانون را از بین ببرند، و دقیقا همین کار را میکنند. تناقض ها و نقاط ضعف موجود را پیدا میکنند و از آن به نفع خود استفاده میکنند. هرچه این کار را تکرار کنند، بیشتر باعث فرسایش پایه های جامعه میشوند. شکاف های موجود در جامعه تبدیل به شکستگی های عمیق میشوند. مدتی بعد به قوانین اعتماد نخواهیم داشت و این قوانین و دنیای ما فرو خواهد پاشید. در طول تاریخ بارها و بارها شاهد تبدیل شدن بسیار سریع آزادی به استبداد بودیم و جوامع فرو ریخته اند و افراد نالایق کنترل قدرت را در دست گرفتهاند و آزادی را دفن کرده اند.
همانطور که یودا یکی از شخصیت های فیلم جنگ ستارگان میگوید ترس منجر به خشم، خشم منجر به تنفر و تنفر منجر به عذاب میشود.
این شرایط همانند طوفانی است که دهه ها طول میکشد تا اینکه در آخر مانند سرطان، آنقدر میزبان خود را میخورد تا چیزی از آن باقی نماند و به مرگ دردناکی ختم شود. اما همه ما یک شانس برای متوقف ساختن این شرایط داریم. باید سریع اقدام کنیم اما به هر ترتیب امکان پذیر است. پس باید چه اقدامی انجام دهیم؟ پاسخ در این است که اطلاعات، مدل های تجاری، کد منبع، الگوریتم ها و همه چیز را متن باز و غیرمتمرکز کنیم.
خود را آزاد کنید
متن باز و غیر متمرکز سازی فراتر از کد میباشد. متن باز میتواند نحوه کار دنیای ما را تغییر دهد و سیستم های باثبات تر و ماندگارتری به ما ارائه دهد که مناسب همه ما میباشد. هنگامی که دولت استونی میخواهد کشور کوچک خود را با دموکراسی انقلابی دیجیتال، مدرن کند میداند که کلید رسیدن به آرمان های خود چیزی نیست جز شفافیت، آزادی، همبستگی و غیرمتمرکزسازی.
از خود بپرسید که دولت سالم چه نوع دولتی است؟ سیستمی است که بررسی و تعادل ایجاد کند. این بررسی و ایجاد تعادل به طور خاص برای این امر طراحی شده است که از اعمال قدرت یک گروه نسبت به سایر افراد جلوگیری کند. البته ذات انسان در پی آن است که کنترل تمام امور را در دست بگیرد اما پس از آن همواره فاجعه رخ میدهد، زیرا هرکس معتقد است که راه او بهترین است و این طرح تفکر مسبب تمام مشکلات است. یکی از تاریخدانان به نام دنیل بورستین گفته است:
بزرگترین مانع در مقابل کشف کردن، نادانی نیست بلکه توهم داشتن دانش است.
همه ما فکر میکنیم که همه چی میدانیم اما این موضوع صحیح نیست و نمیتواند صحیح باشد. در واقع هیچکدام از ما کاملا صحیح نمیگوید. ما تمام واقعیت را نمیبینیم. ما فقط بخش کوچکی از یک ماشین عظیم زیستی میباشیم. نمیتوانیم تمام دیدنی ها را ببینیم و تمام مسائل را بدانیم. همه ما محدود هستیم. اطلاعات زیادی برای پردازش وجود دارد. اگر بخواهیم تمام اطلاعات دنیا را با ذهن کوچک خود پردازش کنیم به فروپاشی میرسیم.
هرکس تصور میکند تمام پاسخها را دارد اما این تفکر یک توهم کامل است. هوشمندانه ترین سیاست این است که به گروه های مختلف امکان دهید تا برای مدتی قدرت را در دست داشته باشند. اما امروزه فقط داشتن این مورد در سطح دولتی کافی نیست. ما بیش از حد در متمرکزسازی فرو رفته ایم. هر وبسایت بزرگی یک گنجینه اطلاعات است که ممکن است اطلاعات آن هر لحظه منتشر شود، و بالاخره منتشر هم میشود. حتی یک سازمان بزرگ و مهم، خصوصی یا عمومی، در جهان وجود ندارد که در دهه گذشته اطلاعات آن در مقیاس کلان به بیرون درز پیدا نکرده باشد. این حرف را باور نمیکنید؟ خودتان به این سایت ها مراجعه کنید و ببینید چه تعداد از این منابع مرکزی “مورد اعتماد” اطلاعات شما را از دست دادهاند. ببینید آیا حتی یک شرکت یا نهاد دولتی که با آن مراودات تجاری دارید وجود دارد که اطلاعات شخصی شما از آن ها سرقت نشده باشد؟ اطلاعاتی نظیر کد ملی، شماره کارت های اعتباری تا آدرس محل زندگی خود و دوستان و آشنایان.
وقتش رسیده است که با حقایق مواجه شوید:
چیزی به اسم نهاد مرکزی مورد اعتماد وجود ندارد. زیرا نهادهای مرکزی، ثابت نیستند و دائم در حال تغییر میباشند. این نهادها بر اساس افرادی که آن ها را اداره میکنند تغییر مییابند. اکویفاکس (Equifax) را به یاد بیاورید. این شرکت اطلاعات نیمی از شهروندان آمریکا را لو داد. در حالی که کاملا مورد اعتماد بود. درست است، ما نمیتوانیم این شرکت ها را از زنجیره اعتماد خارج کنیم.
علیرغم اینکه این شرکت امنیت فاجعه باری دارد و اطلاعات نیمی از جمعیت آمریکا را لو داد، نمیتوانیم آنها را از این زنجیره خارج کنیم. هنگامی که کارت اعتباری را تایید میکنید یا شخص دیگری اطلاعات شما را بررسی میکند، اکویفاکس هم چنان نقش کلیدی دارد. حتی ممکن است از شرکت های نظارت بر کارت های اعتباری که در اختیار دارد نیز پول دربیاورند، زیر اکنون شما به این نیاز دارید که دائما و برای همیشه بر روی حساب خود نظارت داشته باشید.
راهکار این است که این نهادها را به صورت کلی و همگی با هم از دور خارج کنیم. این کار را فقط با سیستم های آزاد و باز، شفاف و غیرمتمرکز میتوانیم انجام دهیم. متن باز را در سطح سیستم تصور کنید. اعتماد متن باز، دولت متن باز، هویت متن باز، اطلاعات متن باز، الگوریتم های متن باز. اما برای انجام این کار باید کنترل اطلاعات را خودمان به دست بگیریم.
این همان کاری است که دولت استونی در خصوص ایجاد سیستم های خود انجام داد. دولت گمان نمیکرد تمام سازمان ها مصون از خطا باشند و نیازی به کنترل کامل زندگی شهروندان داشته باشند. در واقع، این سازمان ها دقیقا عکس این موضوع بودند. در سیستم جدید، اطلاعات به صورت مرکزی نگهداری نمیشوند، بنابراین احتمال انتشار آن ها در سطح اکویفاکس کاهش مییابد. در عوض، پلتفرم اطلاعات دولت با نام X-Road سرورهای شخصی را از طریق مسیرهای رمزنگاری شده سراسری یا End-to-End به هم متصل میکند و باعث پویا بودن اطلاعات به صورت داخلی میشود. دندانپزشک، مدرسه و بانک شما اطلاعات مخصوص به خود را نگهداری میکنند. هنگامی که کاربر، درخواست دسترسی به بخشی از اطلاعات را میدهد، اطلاعات مانند قایقی در کانال و از طریق مسیرهای مشخص عبور میکند.
ما مجبور نیستیم که دولت روشنفکری مانند استونی این کار را برای ما انجام دهد. در واقع نمیتوانیم انتظار چنین چیزی را داشته باشیم. زیرا در این صورت باید تا ابد منتظر بمانیم چون اکثر دولت ها دارای نقص و معایب بسیار زیادی هستند. به همین دلیل است که پروژه هایی نظیر IOVO و چندین پروژه دیگر میخواهند اطلاعات را به ما برگردانند. این پروژه به ما امکان میدهد که اطلاعات را خودمان کنترل کنیم و تصمیم بگیریم که چه کسانی در چه زمانی و به چه دلیلی از این اطلاعات استفاده کنند. این پروژه، کنترل اطلاعات را از دستان شرکت ها خارج میکند. شرکت هایی که درباره ما مدل های مختلف هوش مصنوعی ایجاد میکنند تا چیزهای بدرد نخور به ما بفروشند که به آنها نیازی نداریم. زمان مبارزه فرا رسیده است.
وقت آن رسیده است که شرکت ها برای دسترسی به اطلاعات، هزینه کنند. ارزهای دیجیتال میتوانند این کار را برای ما انجام دهند. نمیتوانید ریزتراکنش ها با ارز سنتی را برنامه نویسی کنید اما مطمئن باشید که با ارزهای دیجیتال این کار شدنی است. شرکت های بزرگ در ابتدا با این سیستم مخالفت خواهند کرد اما آب بالاخره مسیر خود را از میان سنگ ها باز میکند. سرانجام، تجارت نیز این سیستم را دوست خواهد داشت. میپرسید چرا؟
زیرا دیگر مجبور به ایجاد زیرساختهای امنیتی عظیم برای ایمن نگه داشتن تمام اطلاعات نخواهند بود. زنجیره های غیرمتمرکز آینده که اطلاعات ما را با رمزنگاری غیرقابل نفوذ و کنترل دسترسی نقش محور ذخیره میکنند، این اطلاعات را برای ما مدیریت خواهند کرد. بدین شکل پروفایل و داشبوردی خواهیم داشت که به ما امکان به اشتراک گذاری اطلاعات مورد نظر خود با افراد منتخب خود را میدهد.
تاکسی اینترنتی غیرمتمرکز را تصور کنید. این نوع تاکسی اینترنتی سیستم ID و فرآیند ثبت نام ندارد. فقط پروفایل خود را ارسال میکنید و اجازه دسترسی به اطلاعات خودتان را به آن ها میدهید و آنها بقیه کار را برای شما انجام میدهند. بدین ترتیب دیگر نگران ذخیره اطلاعات شما را نخواهند داشت و این موضوع بدان معناست که دیگر هیچکسی نمیتواند آنها را هک و اطلاعات را سرقت کند. هم چنین هنگامی که بخواهند مدل هوش مصنوعی برای کسب اطلاعات بیشتر از شما ایجاد کنند و راهکار بهتری برای شما طراحی کنند باید به شما پول پرداخت کنند، در غیر این صورت میتوانید این کار را قبول نکنید.
اینگونه است که تکامل مییابیم و امور مختلف را مختصر میکنیم. اینترنت انجام امور ساده نظیر ارسال اطلاعات به سراسر جهان را مختصر و مفید کرده است. مرحله بعدی، اتوماسیون و خودکار کردن کارکردهای پیچیده تر میباشد. هنگامی که تمام افراد ID غیرمتمرکز و کیف پول اطلاعات شخصی داشته باشند، پروفایل جهانی و عمومی خواهیم داشت که میتوانیم آن را به اشتراک بگذاریم و دیگر برای حفظ آن به شرکت های بزرگ نیاز نداریم. در ابتدا این شرکت ها به دلیل تنبلی و نادانی و عدم داشتن نگرش یا به دلیل اینکه به شیوه های قدیمی عادت کرده اند، در مقابل غیرمتمرکزسازی مخالفت خواهند کرد. اما پس از مدتی دیگر در برابر شرکت های جدید نمیتوانند رقابت کنند، شرکت هایی که برای ایجاد سیستم های ID خود را به زحمت نمیاندازند. هزینه وارد شده به شرکت های قدیمی باعث از بین رفتن آنها میشود، بنابراین چاره ای ندارند جز آنکه با موج جدید آینده غیرمتمرکز و متن باز همراه شوند.
کلید حل مشکلات حریم خصوصی، درخواست و التماس از دولت برای حفظ آن نمیباشد. ما باید راهکار بهتری ایجاد کنیم. پس از آن، این دولت ها و شرکت ها هستند که از ما درخواست میکنند.